معنا: تعارف شاه عبدالعظیمی . (امثال و حکم
دهخدا)؛ دعوت کردن کسی را به چیزی بی ارزش چون آب
خزینه ٔ حمام را به تازه وارد اهداء کردن .
«تعارف شاه عبدالعظیمی است.»
معنا: این که بزبان گوید بمنزل من آیید یا فلان
متاع از شماباشد و از دل راضی نیست . (امثال و حکم
دهخدا).
«تعارف آمد و نیامد دارد.
معنا: «اگر گمان کرده بودیدکه او احسان شما را نمی
پذیرد بر خلاف پذیرفت . (امثال و حکم دهخدا). و این
مثل را در موردی زنند که خواننده و دعوت کننده بدروغ و
ریا چیزی را به اصرار هدیه میکنند یا دعوتی را پیشنهاد
می نماید بگمان آن که دعوت شونده از قبول آن سر باز
خواهد زد ولی در عمل خلاف این فکر پیش آید.»
[۲]
«تغاری بشکند ماستی بریزد// جهان گردد به کام کاسه
لیسان.»
«دوصد گفته چو نیم کردار نیست.» (برزگی سراسر بهگفتار
نیست...)
فردوسی
«دو صد من استخوان باید که صدمن بار بردارد.»
«دوغ در خانه ترش است.»
«دوغ و دوشاب در نظرش یکیست.»
«دو قرت و نیمش باقیه.»
«دو قرص نان اگر از گندم است و گر از جو// دوتای جامه
اگر کهنهاست و گر از نو// چهارگوشه دیوار خود بهخاطر
جمع// که کس نگوید از اینجا بخیز و آنجا رو// هزار مرتبه
بهتر بنزد ابن یمین// زفر مملکت کیقباد و کیخسرو»
ابن یمین
«ده انگشت را خدا برابر نیافریده.»
«ده، برای کدخدا خوبه و برادرش.»
«ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی
نگنجند.»
سعدی
«دهنش آستر داره.»
«دهنش چاک و بست نداره.»
«دهنش لقّه.»
«دهن مردم را نمیشود بست.»
«دهنه جیبش را تار عنکبوت گرفته.»
«دیده میبینه، دل میخواد.»
«دیر آمده زود میخواد بره.»
«دیر زائیده زود میخواد بزرگ کنه.»
«دیشب همه شب کمچه زدی کو حلوا؟»
«دیگ به دیگ میگه روت سیاه، سه پایه میگه صل علی.»
«دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران
بخورند.»